یادداشت های من
غمی که لحظه لبخند بر لبم گل کرد ---------------------------------------------------------- چادر نماز مادر همراه باد صحرا --------------------------------------------------------------- ما دیده خود بر رخ تو دوخته ایم اندر طلبت هر دو جهان سوخته ایم از طعنه ی خلق خود چه پروا مارا ما مکتب عشق از توآموخته ایم ----------------------------------------------------------------- ...................
تمام عمر نبود تورا تحمل کرد
تمام عمر نشست و برای آمدنت
به عاشقانه ترین لحظه ها توسل کرد
هنوز گمشده در کوچه های خوشبختی
کسی که وسعت عشق تورا تقبل کرد
تمام دلهره هارا به باد خواهد داد
کسی که لحظه عاشق شدن توکل کرد
و عشق نیمه پنهان آفرینش بود
که در وجود پریشان من تنزل کرد
یک شاخه ی شکسته
یک خیمه ی محقر
یک کاسه مغز گردو
همبازی برادر
دنبال شاپرک ها
یادش بخیر.......
افسوس.......!
رویای کودکی ها.